خدا را سپاس که عمر را در خواندن و نوشتن گذراندم که بهترین شغل را در زندگی، مبارزه برای آزادی و نجات ملتم میدانستم و اگر این دست نداد، بهترین شغل یک آدم خوب، معلمی و نویسندگی است و من از هجده سالگی کارم این هر دو.
و حماسهام این که، کارم گفتن و نوشتن بود و یک کلمه را در پای خوکان نریختم. یک جمله را برای مصلحتی حرام نکردم و قلمم همیشه در میان من و مردم در کار بود و جز دلام یا دماغام کسی و چیزی را نمیشناخت و فخرم این که در برابر هر مقتدرتر از خودم متکبرترین و در برابر ضعیفتر از خودم متواضعترین بودم.
دکتر شریعتی
تقدیر، تقویم انسان های عادی است
و
تغییر،تدبیر انسان های عالی ...
این که حسین (ع) فریاد میزند:آیا کسی هست که مرا یاری کند و انتقام کشد؟» «هل من ناصر ینصرنی؟» مگر نمی داند که کسی نیست که او را یاری کند و انتقام گیرد؟ این سؤال، سؤال از تاریخ فردای بشری است و این پرسش از آینده است و از همه ماست …
امام حسین علیه السلام یک شهید است که حتى پیش از کشته شدن خویش به شهادت رسیده است؛ نه در گودى قتلگاه، بلکه در درون خانه خویش، از آن لحظه که به دعوت ولید - حاکم مدینه - که از او بیعت مطالبه مى کرد، «نه» گفتُ .این، «نه» طرد و نفى چیزى بود که در قبال آن، شهادت انتخاب شده است و از آن لحظه، حسین شهید است...
حسین ضعیفی که باید برای او گریست نبود... آموزگار بزرگ شهادت اکنون برخاسته است تا به همه آنها که جهاد را تنها در توانستن مى فهمند و به همه آنها که پیروزى بر خصم را تنها در غلبه، بیاموزد که شهادت نه یک باختن، که یک انتخاب است؛ انتخابى که در آن، مجاهد با قربانى کردن خویش در آستانه معبد آزادى و محراب عشق، پیروز مى شود و حسین «وارث آدم» - که به بنىآدم زیستن داد - و «وارث پیامبران بزرگ» - که به انسان چگونه باید زیست را آموختند …
آنها که تن به هر ذلتى مى دهند تا زنده بمانند، مرده هاى خاموش و پلید تاریخند و ببینید آیا کسانى که سخاوتمندانه با حسین به قتلگاه خویش آمده اند و مرگ خویش را انتخاب کرده اند - در حالى که صدها گریزگاه آبرومندانه براى ماندنشان بود و صدها توجیه شرعى و دینى براى زنده ماندن شان بود - توجیه و تأویل نکرده اند و مرده اند، اینها زنده هستند؟ آیا آنها که براى ماندنشان تن به ذلت و پستى، رها کردن حسین و تحمل کردن یزید دادند، کدام هنوز زنده اند؟ ...